من و حوله خوشتیپیم
من یک حوله داشتم..........خیلی دوستش می داشتم........ ولی راستش یادمون رفته بود ازش استفاده کنیم .....آخرین بار مامانم با خودش فکر کرد........ یکم ازش استفاده کنه............ چون تقریبا برام کوچیک شده............من خیلی حوله ام رو دوست داشتم به حدی که تا نیم ساعت اجازه نمی دادم کسی لباس تنه من کنه............. بعدش هم با کلی گریه لباس پوشیدم ............بازم باید حوله ام رو تنم می کردم............آخه من خیلی باهاش احساس خوشتیپی می کنم................ در آخر این مامانم به یه کشف باحال رسیده ........اینکه با اینکه من کچلم ولی موهام خوب بلنده.......... ...
نویسنده :
هانا خانم
10:23